دهی از دهستان بم پشت شهرستان سراوان، دارای 150 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده آنجا غلات و خرما است، ساکنان از طایفۀ درارایی هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان بم پشت شهرستان سراوان، دارای 150 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده آنجا غلات و خرما است، ساکنان از طایفۀ درارایی هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
مرکّب از: پیش و الف واسطه (وقایه، و پیش) پیش پیش، مقدم بر همه، از پیش همه، جلوتر از دیگران، منا، (منتهی الارب)، مبداء، لقاط، (منتهی الارب) : گرچه ما را نیست پیشاپیش دود مشعلی نیست دود آه مظلومی هم از دنبال ما، واعظ قزوینی، هر کجا روی آورم بخت سیه همره بود گاه دوشادوش من گاهی به پیشاپیش من، (از فرهنگ ضیاء)، دلا دلدار می آید به سروقت اسیرانش گر از خود می روی تأثیر پیشاپیش می افتد، تأثیر (از آنندراج)
مُرَکَّب اَز: پیش و الف واسطه (وقایه، و پیش) پیش پیش، مقدم بر همه، از پیش همه، جلوتر از دیگران، منا، (منتهی الارب)، مبداء، لقاط، (منتهی الارب) : گرچه ما را نیست پیشاپیش دود مشعلی نیست دود آه مظلومی هم از دنبال ما، واعظ قزوینی، هر کجا روی آورم بخت سیه همره بود گاه دوشادوش من گاهی به پیشاپیش من، (از فرهنگ ضیاء)، دلا دلدار می آید به سروقت اسیرانش گر از خود می روی تأثیر پیشاپیش می افتد، تأثیر (از آنندراج)
نام قدیم قسمتی از گیلان که شامل لاهیجان و نواحی آن میشده و سفیدرود فاصل میان آن دو قسمت بوده که قسمت دیگر را بیه پس میگفتند. این سوی رودیان. (یادداشت لغت نامه). رجوع به بیه پس شود
نام قدیم قسمتی از گیلان که شامل لاهیجان و نواحی آن میشده و سفیدرود فاصل میان آن دو قسمت بوده که قسمت دیگر را بیه پس میگفتند. این سوی رودیان. (یادداشت لغت نامه). رجوع به بیه پس شود
دهی است از دهستان اسحاق آباد بخش قدمگاه شهرستان نیشابور با 440 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد با 95 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان اسحاق آباد بخش قدمگاه شهرستان نیشابور با 440 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد با 95 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
جنگ دست به یقه، جنگ رویاروی، دست به گریبان، (فرهنگ فارسی معین)، جنگ تن بتن، (از یادداشت مؤلف) : جنگی صعب و کاری ریشاریش و یک زمان بداشت و چند تن از هر دو جانب کشته شدند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 436)، هر برج که برابر امیر بود بسیار مردم گرد آمدندی و جنگ ریشاریش کردندی، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 113)
جنگ دست به یقه، جنگ رویاروی، دست به گریبان، (فرهنگ فارسی معین)، جنگ تن بتن، (از یادداشت مؤلف) : جنگی صعب و کاری ریشاریش و یک زمان بداشت و چند تن از هر دو جانب کشته شدند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 436)، هر برج که برابر امیر بود بسیار مردم گرد آمدندی و جنگ ریشاریش کردندی، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 113)
ازفرمانروایان قوم پارس (حدود سالهای 675- 640 قبل از میلاد) پسر و جانشین هخامنش سردودمان سلسلۀ هخامنشی که پیش از هخامنش ریاست پارسومش به وی رسید (675 قبل از میلاد) چون از ناتوانی ایلام آگهی یافت بخاک انزان (انشان) حمله برد و خود را پادشاه انزان خواند. و در حدود سالهای 675 تا 640 که مبانی دولت خود را در انزان مستحکم یافت رو بجانب دره های فارس نهاد و آنجا را به قلمرو خویش پیوست. چیش پش کشور خود را میان دو پسرش که یکی آریارمنه و دیگری کوروش نام داشت بخش کرد. داریوش بزرگ در سنگ نبشتۀ بهستان (بیستون) از وی چنین یاد میکند: داریوش پسر ویشتاسب (گشتاسب) پسر آرشام پسرآریارمنه پسر چیش پش پسر هخامنش. پس از چیش پش از اعقاب او کسانیکه به فرمانروائی رسیدند از اینقرارند: چیش پش اریارمنه کوروش ارشام کمبوجیه ویشتاسب کوروش بزرگ داریوش بزرگ کمبوجیه (فاتح مصر)
ازفرمانروایان قوم پارس (حدود سالهای 675- 640 قبل از میلاد) پسر و جانشین هخامنش سردودمان سلسلۀ هخامنشی که پیش از هخامنش ریاست پارسومش به وی رسید (675 قبل از میلاد) چون از ناتوانی ایلام آگهی یافت بخاک انزان (انشان) حمله برد و خود را پادشاه انزان خواند. و در حدود سالهای 675 تا 640 که مبانی دولت خود را در انزان مستحکم یافت رو بجانب دره های فارس نهاد و آنجا را به قلمرو خویش پیوست. چیش پش کشور خود را میان دو پسرش که یکی آریارَمْنَه و دیگری کوروش نام داشت بخش کرد. داریوش بزرگ در سنگ نبشتۀ بهستان (بیستون) از وی چنین یاد میکند: داریوش پسر ویشتاسب (گشتاسب) پسر آرشام پسرآریارمنه پسر چیش پش پسر هخامنش. پس از چیش پش از اعقاب او کسانیکه به فرمانروائی رسیدند از اینقرارند: چیش پش اریارمنه کوروش ارشام کمبوجیه ویشتاسب کوروش بزرگ داریوش بزرگ کمبوجیه (فاتح مصر)
ریشه ریشه، (ناظم الاطباء)، تارتار، از هم جدا شده، از هم شده به دراز و با قطعات باریک: ریش ریش شدن جامه، پاره پاره به درازا، با کردن و شدن صرف شود، (یادداشت مؤلف)، شرحه شرحه، چاک چاک، پاره پاره، سخت قریح: دلی ریش ریش، جگر ریش ریش، (یادداشت مؤلف)، - ریش ریش شدن جگر، دل و جز آن، متأثر شدن، ناراحت شدن، از شدت تأثر به گریه افتادن و از حال رفتن، (فرهنگ لغات عامیانه)، - ریش ریش کردن، متأثر و ناراحت کردن کسی، (فرهنگ لغات عامیانه)
ریشه ریشه، (ناظم الاطباء)، تارتار، از هم جدا شده، از هم شده به دراز و با قطعات باریک: ریش ریش شدن جامه، پاره پاره به درازا، با کردن و شدن صرف شود، (یادداشت مؤلف)، شرحه شرحه، چاک چاک، پاره پاره، سخت قریح: دلی ریش ریش، جگر ریش ریش، (یادداشت مؤلف)، - ریش ریش شدن جگر، دل و جز آن، متأثر شدن، ناراحت شدن، از شدت تأثر به گریه افتادن و از حال رفتن، (فرهنگ لغات عامیانه)، - ریش ریش کردن، متأثر و ناراحت کردن کسی، (فرهنگ لغات عامیانه)
جلوجلو، پیشا پیش، تقدم، ترجمه قدام، و گاهی ’از’ بر آن داخل کنند و از پیش پیش گویند: زانکه هر مرغی بسوی جنس خویش میپرد او در پس جان پیش پیش، مولوی، شیر را چون دید محو ظلم خویش سوی قوم خود دوید او پیش پیش، مولوی، آنرا که پیر و دل روشن روان بود از پیش پیش مشعل دولت روان بود، تأثیر، گذشتن از جهان گر خسروی نیست علم پس پیش پیش مردگان چیست، تأثیر
جلوجلو، پیشا پیش، تقدم، ترجمه قدام، و گاهی ’از’ بر آن داخل کنند و از پیش پیش گویند: زانکه هر مرغی بسوی جنس خویش میپرد او در پس جان پیش پیش، مولوی، شیر را چون دید محو ظلم خویش سوی قوم خود دوید او پیش پیش، مولوی، آنرا که پیر و دل روشن روان بود از پیش پیش مشعل دولت روان بود، تأثیر، گذشتن از جهان گر خسروی نیست علم پس پیش پیش مردگان چیست، تأثیر
دشنامی است. (یادداشت مؤلف) : ای ریش کش شهابک مأبون هزار تیز در ریش آن پدر که تو هستی ورا پسر. سوزنی. ، آنان که ریش مردم را می کشند: کوسۀ کم ریش دلی داشت تنگ ریش کشان دید یکی را به جنگ گفت رخم گرچه زجاجی وش است ایمنی از ریش کشان هم خوش است. ؟ (از یادداشت مؤلف)
دشنامی است. (یادداشت مؤلف) : ای ریش کش شهابک مأبون هزار تیز در ریش آن پدر که تو هستی ورا پسر. سوزنی. ، آنان که ریش مردم را می کشند: کوسۀ کم ریش دلی داشت تنگ ریش کشان دید یکی را به جنگ گفت رخم گرچه زجاجی وش است ایمنی از ریش کشان هم خوش است. ؟ (از یادداشت مؤلف)